پایِ این پنجره هایِ زنگار زده
بس که باز کردیم سفرهٔ دل
به گوشِ سنگینِ این دیوارها
بس که نجوا کردیم درد را
دیگر گم گشت تمام روزهایمان
در دلِ تاریکِ شب
دیگر چنان از یاد شفق رفتیم
که سحر بی سپیده آمد
و دیگر........ قطارِ شب
از روی تمام روزهایمان گذشت
بی آنکه به یادمان بماند
سرخگاهِ غروب
از ذبحِ خونبار خورشیدست با داسِ حریصِ شب
که به زیرِ چشمانِ کم سویِ ما
هنوز هم تکرار می شود هر روز
علیزمان خانمحمدی[گل]
برچسب : نویسنده : bbagheri62986 بازدید : 18